سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
کتابنامه آزادگان(۲۰)؛

معرفی کتاب «علمدار»

معرفی کتاب «علمدار»
کتاب علمدار خاطرات شهید عباس روز‌خوش آزاده بهبهانی است که به اهتمام صفر عبدالملکی به نگارش درآمده است.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، کتابنامه آزادگان به معرفی کتاب‌هایی می‌پردازد که انتشارات پیام آزادگان تاکنون مبادرت به چاپ آن نموده است. در قسمت بیستم این پرونده به معرفی کتاب «علمدار» می‌پردازیم.

نویسنده: : صفر عبدالملکی

نوبت و سال چاپ: اول، 1397

ویراستار: فرزانه قلعهقوند

صفحهآرا: مریم مردانی

لیتوگرافی، چاپ و صحافی: ایرانا

شمارگان: 1000

قیمت پشت جلد: 360000 ریال

تعداد صفحات: 300 

شماره شابک: 1- 25- 8220- 600- - 978

قطع کتاب: رقعی

   نوع کتاب: خاطره

معرفی کتاب

کتاب علمدار خاطرات شهید عباس روزخوش آزاده بهبهانی است که در 7 فصل و 27 بخش به اهتمام صفر عبدالملکی به نگارش درآمده است. این کتاب را اولین بار در سال 1378انتشارات امید آزادگان چاپ کرده است.

شهید عباس روزخوش خدمتکار مدرسه بود. با شروع جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی به جبهه رفت و چندین بار نیز مجروح شد. آنجایی که حاجعباس در جبههها همواره علم حضرت ابوالفضل را در دست داشت او را علمدار مینامیدند و چون مشک آبی بر دوش داشت به سقا معروف شده بود. او در نهم اسفندماه 1362 با آغاز عملیات خیبر در روستای البیضه عراق به اسارت نیروهای عراقی درآمد. سالهای اسارت این آزاده شهید در اردوگاه موصل 2 سپری شد.

حاجعباس پس از آزادی نیز چندین بار همراه با کاروان آزادگان، رهپویان حرمتاحرم با پای پیاده از حرم حضرت امام خمینی(ره) عازم حرم مطهر امّام رضا(ع) شد و در آن کاروان، علمدار کاروان لقب گرفت. سرانجام علمدار جبههها، در سن 87 سالگی در خانه سالمندان بهبهان غریبانه جان داد و به کاروان امام و شهیدان پیوست. پس از آن روی قبرش نوشتند: بابای مدرسه.

 گزیدهای از محتوای کتاب

چند کیلومتر بیشتر نرفته بود که یکی از سربازان بلند شد و با چشم غره آمد طرفم. با آمدن او، دو سرباز دیگر هم خودشان را رساندند بالای سرم. هر سه با مشت و لگد و قنداق تفنگ به جانم افتادند. به نوبت میزدند. یکی از آنها چنگ در ریشم انداخت و مشتی از موهای ریشم را کند و با مشت محکم به سرم کوبید و گفت: «پیرمرد عوضی بدقواره! خوب جلوی خبرنگاران بلبل شدی! ارتش عراق کافر است؟» با چنگ، مشتی از موهای ریشم را کند. نفر دوم محکم با چنگ گلویم را گرفت. چنان فشار داد که گفتم نفسم برای همیشه قطع شد. با دست دیگرش محکم با پنجهاش به دماغ و دهان من کوبید. سرم محکم به صندلی خورد و تعادلم را از دست دادم. دومین ضربه را با مشتِ گره‌‌کرده حواله چانهام کرد. با دست بسته از صندلی افتادم و در راهروی مینیبوس ولو شدم. سه نفری با لگد و قنداق تفنگ به جانم افتادند و ... .

  برای سفارش کتاب اینجا کلیک کنید

 

۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
کد خبر : ۴,۸۶۶
کلیدواژه ها: انتشارات پیام آزادگان,علمدار,صفر عبدالملکی,کتابنامه آزادگان,کتاب,کتابنامه

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید