در پرونده ویژه دهه فجر، خاطرات کوتاه و جذاب فعالیتهای دهه فجری آزادگان در دوران اسارت را برای مخاطبین نقل خواهیم کرد.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، الماس
های درخشان هشت سال دفاع مقدس در اوج غربت و اسارت نیز با حفظ روحیه والای
ایستادگی و ایثار در قلب زندان های دشمن بعثی ضمن حفظ روحیه انقلابی خود
با فعالیت های فرهنگی ضمن زنده نگه داشتن مناسبت های مختلف مذهبی و ایام
الله انقلاب اسلامی، دشمن بعثی را در خاک خود به سخره می کشیدند.
در قسمت پنجم این پرونده توجه شما را جلب می کنیم به خاطره ای از زبان آزاده سرافراز محمدباقر عباسی که در ادامه آمده است:
در اردوگاه، یک آسایشگاه جدیدی باز کرده
بودند که به سمت خود عراقیها بود. یعنی دیواری کشیده بودند که سمت دیگرش
خود عراقیها بودند و در کنار بخش فرماندهی بود. کنترل این آسایشگاه خیلی
سخت بود، چون عراقیها از دو طرف میآمدند. هم از راهروی پشت درمیآمدند و
از پنجره بالای در میدیدند و هم از سمت حیاط میآمدند. ما باید برای این
آسایشگاه دو نگهبان میگذاشتیم. یادم هست که بچهها برای دهه فجر در این
آسایشگاه تدارک یک تئاتر را دیده بودند. یک تئاتر تاریخی درست کرده بودند و
برای اجرای آن ریش گذاشته بودند. دکور و لباس و اینها هم بود. دوستان
آماده شدند و قرار بود که از بین جمعیت برای اجرا بلند شوند و نمایش شروع
شود.
آن روز فقط یک نگهبان گذاشته بودیم تا وضعیت بیرون را بررسی کند. یکدفعه
نگهبان گفت «سیاهه!» (یعنی نگهبان عراقی میآید) ولی نگفت که از کدام طرف
آسایشگاه سیاه است. همه ریختند پشت در و فکر کردند که نگهبان دارد از سمت
در ورودی میآید. درحالی که وضعیت برعکس بود و عراقی از آن طرف و از پشت
پنجره داشت بچهها را میدید و دیده بود که بچهها همگی روی هم نشسته و
پناه گرفتهاند. خود عراقی خندهاش گرفته بود و خوشحال بود که بچهها را در
این وضعیت گرفته است.
فردای آن روز بچههای تئاتر را بردند برای بازجویی ولی بچهها گفته بودند
که فقط برای خنده این بساط نمایش را فراهم کرده بودیم و به هر حال با دعا و
نذر و نیاز، جریان را فیصله داده بوده و جان سالم به در برده بودند.