شما امام خمینی را نشناخته ای، ما انگشت کوچک او هم نمی شویم، ما کی باشیم که با امام مقایسه شویم.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، گنجهای
زیادی در فرهنگ دفاع مقدس هنوز ناشناخته مانده است. خاطرات معمولی آزادگان
حاوی نکات تکاندهندهای است که برای ما میتواند درسهای بزرگی باشد.
خاطرهای از دوران اسارت سید آزادگان، حاج آقا ابوترابی (برگرفته از سیره ابوترابی، ج ۱، دفتر
دوم، ص ۱۵) در ادامه آمده است:
در اردوگاه اسیری داشتیم که آدم ضعیف النفسی
بود و برای گرفتن سیگار یا خوراکی از عراقی ها، بچه ها را لو میداد. یک بار که به حضرت
امام بی احترامی می کرد، بچه ها به خاطر اینکه برایشان پاپوشی درست نکند می ترسیدند
با او برخورد کنند.
وقتی این کار زشت را انجام داد، چند نفری
شدیم و رفتیم جلویش را گرفتیم و او را تهدید کردیم که اگر به کارهایش ادامه بدهد با
وی برخورد خواهیم کرد. او هم بلافاصله رفت و به عراقیها گفت که ما او را زده ایم و
به صدام ناسزا گفته ایم. فرمانده اردوگاه مرا خواست و از من پرسید: چرا این کار را
کرده ای؟ گفتم: این طور نبود که او به شما منتقل کرده است. پرسید: پس چه طور بود؟ ماجرا
را تعریف کردم.
فرمانده اردوگاه ما را به آسایشگاه دیگری
منتقل کرد. وقتی موضوع به گوش حاج آقا ابوترابی رسید چند جلسه با او صحبت کرد. صحبت
های ایشان چنان بر روی آن فرد تأثیر گذاشته بود که بعد از چند روز به حاج آقا گفته
بود: اگر امام خمینی هم مثل شما بود، من نوکرش بودم.
حاج آقا ابوترابی هم به او فرموده بودند:
شما امام خمینی را نشناخته ای، ما انگشت کوچک او هم نمی شویم، ما کی باشیم که با امام
مقایسه شویم.