سبد خرید
سبد خرید شما خالی است!
گفتگویی خواندنی با آزاده سرافراز مهدی وطن‌خواهان؛

خلاقیت‌های زمان اسارت؛ از شیرازه کردن کتاب‌ها تا تعمیر توپ فوتبال!

خلاقیت‌های زمان اسارت؛ از شیرازه کردن کتاب‌ها تا تعمیر توپ فوتبال!
در دوران اسارت کتاب را شیرازه می‌کردیم، از همان زمان اسارت این روحیه را داشتم که کارهای فنی و تعمیرات در حد امکانات انجام دهم.

 به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، آزاده سرافراز مهدی وطن‌خواهان، سال ۶۱ در عملیات رمضان، به اسارت نیروهای رژیم بعث درآمده و بعد از تحمل سال‌های سخت اسارت که در اردوگاه موصل 4 سپری شد، به وطن بازگشت. وطن‌خواهان در گفتگویی کوتاه و صمیمی، خاطراتی از روزهای اسارت خود را برای ما نقل کرد که در ادامه آمده است:

شما همان اردوگاهی بودید که حاج آقا ابوترابی هم حضور داشتند؟

بله، ایشان تمام وقتش را صرف اسرا می‌کرد. از صبح که در باز می‌شد تا چهار عصر ایشان در اردوگاه همیشه با یک نفر قدم می‌زد و اگر کسی مشکلی داشت یا فشاری متحمل است با ایشان درمیان می‌گذاشت. بعضی از اسرا به واسطه‌ی اتفاقات تلخی که پیش می‌آمد آشفته می‌شدند و ایشان مدام بین اسرا بود، پای حرف‌ها می‌نشست و راهنمایی می‌کرد. منتهی هرکدام یکسری شغل‌هایی داشتیم و خودمان را مشغول کرده بودیم. بنده زیاد حاج‌آقا ابوترابی را نمی‌دیدم و با ایشان مراوده‌ی چندانی نداشتم. مسئولیت تدارکات آسایشگاه، تعمیر توپ‌های پاره شده و کارهای فرهنگی و ورزشی مانند برگزاری فوتبال و والیبال را بر عهده داشتم.

آزاده سرافراز وطن خواهان

ماجرای خلاقیت‌ها و کارهای فنی خود را برای مخاطبان ما تعریف کنید.

- در دوران اسارت کتاب را شیرازه می‌کردیم، از همان زمان اسارت این روحیه را داشتم که کارهای فنی و تعمیرات در حد امکانات انجام دهم. صلیب سرخ چند توپ از توپ های فوتبالی که تکه های شش ضلعی داشتند را برای ورزش آزاده‌ها به اردوگاه آورده بود که بعضاً با برخورد سیم خاردارها پاره می‌شد این ها را می‌بردم و با کمک تیغ اصلاح، تیوب را از درون جلد چرم شش ضلعی‌اش خارج می‌کردم و با توپ‌هایی که سالم بودند ولی بدنه‌اش فرسوده بودند تعویض می‌کردم. یکبار هم یک کتابی پاره شده بود که با دقت روش شیرازه شدن آن را چشمی نگاه کردم و سعی کردم مشابه آن این کار انجام دهم و از آن پس کتاب‌های آسایشگاه را به همان شکل شیرازه می‌کردم.

- تار و پود زیرپیراهنی‌ها را باز می‌کردیم طی یک پروسه‌ای آن را می‌پیچیدیم و تبدیل به نخ می‌کردیم.

- یک‌بار بچه‌ها برای برنامه‌ی تئاتر با مقوا و امکاناتی که داشتیم ماکت اسلحه‌ی ژسه را باظرافت طراحی کرده بودند. گلنگدن را که می‌کشیدی با صدا به جلو می‌رفت. خلاصه آن را در باغچه اردوگاه پنهان کردند. زمانی‌که جاساز ماکت اسلحه لو رفت حتی تا وقتی که سرباز بعثی ماکت را گذاشت روی شانه اش متوجه واقعی نبودن آن نشد و سربازانی که از دور ما را نگاه می‌کردند همه از وجود اسلحه بین ما تعجب کرده بودند.

آزاده سرافراز وطن خواهان

۱۱ آذر ۱۳۹۹
کد خبر : ۲,۹۴۹

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید