در پرونده خاطرات کوتاه آزادگان، برخی از خاطرات کوتاه دوران اسارت را برای مخاطبین نقل خواهیم کرد.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، گنجهای
زیادی در فرهنگ دفاع مقدس هنوز ناشناخته مانده است. خاطرات معمولی آزادگان
حاوی نکات تکان دهندهای است که برای ما میتواند درسهای بزرگی باشد. در پرونده خاطرات کوتاه آزادگان، برخی از این خاطرات را برای مخاطبین نقل خواهیم کرد.
رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس از امدادهای الهی بسیار سود جسته و از رهگذر آن معضلات به وجود آمده را از پیش پای خود برداشتهاند. بدون تردید شایستگی افراد و برخورداری از درجات بالای ایمان، زمینه مناسبتری برای
مشاهده امدادهای غیبی فراهم میسازد. خاطره یکی از امدادهای غیبی از زبان سید عباس آل طاها در ادامه آمده است:
"یکی از هم سلولیها به نام حسین کارخانهای
(خداوند او را غریق رحمت خویش نماید) چون در کارهای فنی سررشتهای داشت، به عنوان
تعمیرکار و لولهکش آبگرمکن، موقتاً در اردوگاه کار میکرد. یک شب بعد از داخل شدن
به آسایشگاه، آخر شب از داخل پیراهن خود یک عم جزء قرآن بیرون آورد و گفت: سید این
قرآن را از پشت بام حمام عراقیها پیدا کردهام. بعد از آنکه حفظ کردی به من
برگردان تا عراقیها متوجه نشدهاند به
جای قبلی آن را منتقل کنم. (چون جو آسایشگاه نامناسب بود و معمولاً اکثر اخبار به
عراقیها میرسید.)
با تمارض به بیماری، زیر پتو با نور کم شروع به حفظ قرآن کردم. بعد
از چند روز متوجه شدیم یک افسر ارشد بعثی برای بازدید از اردوگاه آمده است. قبل
از اذان ظهر آمادهباش زدند که 5-5 به صف بایستند و ما چون جایی برای مخفی کردن
چیزی نداشتیم با توکل به خداوند متعال قرآن را داخل کیسه انفرادی بر روی دیوار
گذاشتیم بعد بیرون رفتیم و 5-5 ایستادیم. لباسهایمان را کندیم و با همان نظم به
جای دیگر رفتیم تا لباسها و حتی داخل کفشها را نیز گشتند بعد از بازرسی بدنی به
داخل آسایشگاه رفتند. به نظر این حقیر اگر قرآن را پیدا میکردند، اول از همه به
حساب اردوگاه بعد نگهبانان و بعد اسراء
میرسیدند. مشغول دعا شدم و واقعاً دل شوره داشتم که خدایا کمکم کن لااقل به خاطر
من بچهها کتک نخورند.
بعد از دقایقی از داخل آسایشگاه بیرون آمدند و
گفتند بروید وسایل خودتان را جمع کنید. من دوان دوان به داخل آسایشگاه آمدم، تمام
کیسهها را وسط آسایشگاه ریخته بودند و محتویات آنها را خالی کرده بودند به نحوی
که هرکس دنبال لباس و وسایل خود میگشت شاید کمتر کسی باور کند تنها کیسهای که بر
روی دیوار مانده بود و به آن دست هم نزده بودند، کیسه انفرادی من بود. خدا را شکر
کردم و به یاد «آیه وجعلنا» قرآن افتادم که
میفرماید:
" وَ جَعَلْنا مِنْ
بین اَیدیهِمْ سداًٌ و منْ خَلْفِهِمْ سَداً فَاَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرون(که
خداوندا در مقابل چشمان آنها مانعی قرار میدهد و آنها را به عبارتی کور میکند)" "