تعداد تانکها خیلی زیاد بود و به همین دلیل انگار هیچ تانکی را نزده بودیم؛ حدود ساعت ۹ بود که من مجروح شدم و تیر قناصه به دستم خورد و زمینگیر شدم و راه برگشت نداشتم.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، عملیات بدر یکی از مهمترین عملیاتهای دفاع مقدس است که در روزهای پایانی اسفند سال 1363 انجام شد. در این عملیات رژیم بعثی به دنبال گرفتن اسیر از ایران بود و تلاش فراوانی برای رسیدن به این هدف انجام داد. آنها هر چه آتش داشتند بر سر رزمندگان ایرانی ریختند و تعدادی از رزمندگان دلاور کشورمان را در حال مجروحیت اسیر کردند. به مناسبت ایام سالروز این عملیات گفتوگوهایی را با تعدادی از آزادگان سرافراز این عملیات انجام دادهایم. یکی از این رزمندگان دلاور، آزاده سرافزار «سیدمحمدعلی بصری» است. وی اصالتاً بوشهری بوده و اکنون در بوشهر ساکن است.
محمدعلی بصری در گفتوگو با خبرنگار روابط عمومی مؤسسة فرهنگی پیام آزادگان گفت: دوران اسارت یکی از بهترین دوران زندگی ما بود و ما آن را هدیهای از جانب خداوند میدانیم.
وی بیان کرد: من دو بار به جبهه رفتم؛ اولین بار اواخر سال ۱۳۶۱ بود که آن زمان ۱۴ سال سن داشتم و سه ماه در جبهه بودم و بار دوم زمان عملیات بدر بود که در آن عملیات به اسارت دشمن درآمدم.
بصری به نحوه اعزامش به جبهه در آستانه عملیات بدر اشاره کرد و گفت: در آن زمان، نیروهای استانهای جنوبی کشور مانند کهکیلویه و بویراحمد، بوشهر و فارس همه در محلی به نام مقر صاحبالزمان جمع میشدند و به جبهه اعزام میشدند که به منطقة ۹ معروف بود.
این رزمنده دفاع مقدس با اشاره به حضورش در عملیات بدر گفت: ساعت ۶ صبح روز 23 اسفندماه 1363، متوجه شدیم تعداد زیادی از تانکهای عراقی تمام دشت را پر کردهاند.
وی افزود: در آن زمان کمک آرپیچیزن بودم و با دوستی به نام جمشید انصاری که اهل استان فارس بود موشکهای آرپیچی را به دست آرپیچیزنها میرساندیم.
بصری بیان کرد: آرپیچیزنها هم حدود شش هفت نفر بودند که باید از فاصله نزدیک به تانک شلیک میکردند؛ انصافاً با رشادت و شجاعت تمام خیلی از تانکهای دشمن را منهدم کردند و حدود ۳۰ تانک منهدم شد.
این آزاده سرافزار اضافه کرد: تعداد تانکها خیلی زیاد بود و به همین دلیل انگار هیچ تانکی را نزده بودیم؛ حدود ساعت ۹ بود که من مجروح شدم و تیر قناصه به دستم خورد و زمینگیر شدم و راه برگشت نداشتم. بچههای همرزم هم تا ساعت 15:۳۰ دقیقه مقاومت کردند.
بصری به نحوه اسارت خود در دست دشمن بعثی اشاره کرد: حدود ساعت ۲ بعدازظهر سه بالگرد دشمن بالای سرمان آمدند؛ آنها در سه نقطه ایستادند و یکی از آنها دقیقا بالای سنگر ما ایستاد که 4 نفر مجروح داخل آن بودیم.
وی افزود: رزمندگانی که سالم بودند هم هیچ مهماتی نداشتند؛ موشک آرپیچی و گلولهها تمام شده بود و بالگردها بالای سنگر ما ایستاد بودند و منطقه را بمباران میکردند.
این رزمنده دفاع مقدس با بیان اینکه بعد از عملیات بالگردها، سربازان پیادهنظام بعثی بالای سرمان ظاهر شدند، گفت: آنها همه افراد را حتی آنهایی که مجروحیت شدید داشتند اسیر کردند.
این آزاده سرافراز به نخستین خاطره دوران اسارتش اشاره و گفت: بعد از اینکه ما را اسیر کردند با یک کامیون آیفا قصد انتقال ما به پشت جبهه را داشتند؛ حدود ۱۰ تا ۱۵ نفر بودیم که سوار کامیونمان کردند. در آن زمان حدود ۱۷ سال سن داشتم و نگهبانی اسلحه به دست روی سرم ایستاده بود.
وی ادامه داد: نگهبانی دیگر هم آن طرف کامیون بود که فارسی بلد بود؛ میدید که سن من کم است و مجروحم هستم؛ از من پرسید اهل کجایی؟ گفتم بوشهر. گفت بندر بوشهر؟ گفتم بله. گفت رقص بندری را بلدی؟ گفتم من سربازم رقاص نیستم. اگر رقاص بودم اینجا نبودم.
بصری افزود: سرباز بعثی دو مشت محکم به سینه من زد و یکی از بچههای لر کهکیلویه و بویراحمد به نام «محمدرضا پرمهر» که دو سال از من بزرگتر بود خودش را بین من و او انداخت و گفت این مجروح است و سنش هم کم است، میخواهی بزنی مرا بزن.
این رزمنده گفت: سرباز عراقی تا توانست محمدرضا را ضرب و شتم کرد؛ این اولین تصویر از ایثار در دوران اسارت بود که در ذهن من نقش بست؛ نوجوان اسیری که میبیند همرزمش مجروح است خودش را سپربلای او میکند.
انتهای پیام/