این روزها تولد پیر و مراد آزادگان سید علی اکبر ابوترابی است. کسی که اسارت را مدرسه عشق نمود و در دل خاک دشمن جبهه ای دیگر در مقابل دشمن گشود که بنیانش بر اخلاق نبوی و شجاعت علوی بود.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، ابوترابی؛ مرغ سحر برج عارفان بود.
این روزها تولد پیر و مراد آزادگان سید
علی اکبر ابوترابی است. کسی که اسارت را مدرسه عشق نمود و در دل خاک دشمن جبهه ای دیگر در مقابل دشمن گشود که بنیانش بر اخلاق نبوی و شجاعت علوی بود. او بدن خود را اماج شلاق شکنجه کرد تا سفیر و ستاره ای باشد که آسایشگاه به آسایشگاه دلی را بدست بیاورد. آزاده ای میگفت روزی اسیری که در اثر موج انفجار و فشارهای جنگ کمی بداحوال بود و سروصدا راه می انداخت توسط هم آسایشگاهی هایش تلاش میشد آرام شود اما نمیشد. سید جلو رفت به قصد آرام کردن، آن جوان، اما آن جوان بیمار صورتش را به باد سیلی گرفت(نادانسته). دیگران برخروشیدند اما سید نهیب زد. رنگش عوض شد و ناراحتی اش را با لهنی عجیب و عصبانی که کسی از او ندیده بود لعاب کرد اما نه به آن اسیری که بر صورتش نواخت بلکه به دوستداران؛ بس کنید. بگذارید بزند. اگر با زدن من آرامش میگیرد بگذارید بزند... اینچنین بود که خاطرات و داستان هایی که از امام سجاد(ع) و امام مجتبی(ع) خوانده بودند به آنی جلوی چشمانشان واقعیت پیدا میکرد. دیگر بزرگواری میگفت به هنگام رهایی که هرکس برای رسیدن به وطن پر پر میزد آسایشگاه
سید آزادگان را نوبت آزادی فرار رسید. مسولین عراقی اردوگاه و همه ایرانیان میخواستند
حاج اقا جز اولین کسانی باشد که از اسایشگاه خارج شود و سید قبول نمیکرد. اصرار از آنها و انکار از سید؛ تا زمانی که فرمود«والله اگر پیامبر اکرم و تمام معصومین دم در این اسایشگاه منتظر من باشند تا زمانی که یک اسیر در این اسایشگاه وجود دارد از این اردوگاه بیرون نخواهم رفت». وچنین نیز شد. اینچنین بود که او را خداوند متعال و پیامبرش باب دل عام و خاص نموده بودند. اگر در تاریخ از عرفای بسیار نقل خاطره شنیده ایم ؛ از ابوسعید ابوالخیر، عرفای بلخ و خراسان و یزد و قزوین و کرمان اما در زمانه ما سید علیر اکبر نماد و نمود عملی از عرفان اسلامی بود. محو در میان مردم. چه شب ها که در همین تهران هزار برج و برافراشته، برای آزادگان رنجیده و در مضیقه آستین بنایی بالا نزد و تا سحر کار نکرد. جای جای ایران را زیر پای نوردید تا به اسیران آزاده سرکشی نماید. هیچگاه تن بر کرسی نرم مسئولیت عادت نداد و او جز اولین کسانی بود که پیاده روی های اربعین را در ایران فرهنگ کرد. پیاده با پای برهنه به دیار خراسان و مشهد ثامن الائمه رفت. لباس هایش از کرباسی بودند که رخت تن مالک اشتر می شدند و دستانش همواره پینه کار داشت و پیشانی اش نیز پینه سجود. خدایش بیامرزد؛ او از جمله عارفان عصر ما بود که در رفتارش تمام عرفان ابن عربی و سهروردی تا حرکت جوهری ملاصدرای شیرازی را به وضوح ترجمه میکرد. نفسش بوی قاضی طباطبایی می داد و چنگ دلش صدای چنگ جهانگیر خان قشقایی را به ذهن زمزمه می کرد.